امروز روز حال گیری بود.
امروز رفتم وبلاگ ارمیا. نمی دونم نوشتههای من براش ارزش داشت که بیاد سری بزنه یا نه ولی خب هیچ مطلبی از وبلاگش از دستم در نرفته بود. امروز رفتم دیدم اون هم خداحافظی کرده و طبق معمول همه، با کامنتینگ غیر فعال!
توی این چند وقته، خیلی ها خداحافظی کردن و رفتن، برای رفتن خیلیهاشون هم ناراحت شدم ولی این یکی حالم رو گرفت؛ چون علت خداحافظیش با بقیه فرق میکنه. خیلی ها خداحافظی میکنن و میگن دیگه نمیرسم، دیگه حرف برای گفتن ندارم، دیگه خسته شدم، ولی این یکی فرق می کنه. بخونید:
«به این نصیحتها که میگن: اینجا عرصهی نبرد جامعهی امروزه گوش ندین. قلب آدم از هر کسی با آدم روراستتره. ... دیگه منو و شمایی که سالهاست این محیط مجازی رو تجربه میکنیم میدونیم هیچی برای روحمون نداره.»
بعد هم تعریف کرده از سبک خداحافظی یوسفان فاطمه که خب اون هم به سبک ارمیا خداحافظی کرده و رفته.
بخونین و ببینین و فکر کنین. نظرتون رو در مورد نوشتههاشون بگین. فکر کنم بحثی باشه که توی ذهن خیلیها باشه و فکر خیلی ها رو به خودش مشغول کرده باشه:
آیا اینترنت میتونه یا بهتره بگیم ماهیتش جوری هست که بشه از اون به عنوان... نمی دونم یعنی نمیخوام از کلمات قلمبه و سلمبهای مثل تبلیغ دین و فراهم کردن مقدمات ظهور و هدایت مردم و این جور چیزها استفاده کنم یعنی اصلا توی کلاس من و امثال من هم نیست ولی می شه توی اینترنت آدم خوبی بود؟ حرف خوب زدن توی اینترنت فایده داره؟ اثری داره؟ دردی از کسی دوا می کنه؟ یا این که به قول یوسفان فاطمه:
«الان کار جوون های مذهبی این شده که بیان توی نت به اسم اینکه برای اقا میخوان تبلیغات کنن ،فعالیت میکنن غافل از اینکه تمام صحنه ها و عکس ها و ...که اتفاقی چشمشون میوفته و میبنن باعث میشه از دیدار اقا کور بشن!!
قسم میخورد میگفت جای اقا اونجاها نیست!! میگفت اگر توی اونجور جاها سر خودتون رو گرم کردید بدونید دارید خودتون رو گول میزنید!!»